درک مفهوم قدرت نسبی


خط نارنجی SMA که در بسیاری از نقاط به عنوان خطوط حمایت و مقاومت عمل کرده است.

تحلیل تکنیکال چیست؟

بسیاری از تریدرها از تحلیل تکنیکال برای پیش‌بینی روند بازار در آینده استفاده می‌کنند. اما این نوع تحلیل تا چه اندازه دقیق و کاربردی‌ است؟ چرا باوجود اینکه بسیاری از افراد تکنیک‌های آن را استفاده می کنند باز هم دچار اشتباه می‌شوند و ضرر می کنند؟ در این مقاله در مورد ماهیت تحلیل تکنیکال، ابزارهای رایج و نکات فنی مربوط به آن می‌خوانید.

تحلیل تکنیکال چیست؟

تحلیل تکنیکال روشی برای پیش‌بینی قیمت در بازار بر اساس بررسی تاریخچه قیمت و حجم معاملات است. در بازارهای سنتی مانند بازار سهام و بورس اوراق بهادار از تحلیل تکنیکال به طور گسترده استفاده می‌شود. جالب است بدانید این روش یکی از اجزای اصلی در بازار ارزهای دیجیتال است.

تحلیل تکنیکال روی داده‌های تاریخی قیمت یا پرایس‌اکشن (Price Action) تمرکز فراوانی دارد. بنابراین از آن به عنوان ابزاری برای بررسی نوسانات قیمت و بررسی اطلاعات مربوط به حجم یک دارایی استفاده می‌شود. بسیاری از معامله‌گران برای شناسایی روندها و فرصت‌های مناسب برای کسب سود از تحلیل تکنیکال استفاده می‌کنند.

ریشه ابتدایی «تحلیل تکنیکال» به قرن هفدهم در «آمستردام» و قرن هجدهم در «ژاپن» بازمی‌گردد؛ اما آنچه امروز با مفهوم تحلیل تکنیکال با آن مواجهیم مربوط به فعالیت‌‌های چارلز داو «Charles Dow»؛ روزنامه‌نگار حوزه اقتصادی و مؤسس وال‌استریت ژورنال است. او از اولین کسانی بود که روندهای قابل بررسی و مجزا در دارایی‌ها و حرکت بازار در مسیرهای خاص را کشف کرد. مدتی بعد فعالیت‌های او منجر به ایجاد «تئوری داو» شد که تحولات بیشتری در تحلیل تکنیکال ایجاد کرد.

در ابتدا تحلیل تکنیکال بر پایه دست‌نویس‌ها و محاسبات دستی بود، اما با پیشرفت تکنولوژی و دستیابی به محاسبات مدرن، گسترده‌تر شد و اکنون به ابزار مهمی برای بسیاری از سرمایه‌گذاران و معامله‌گران تبدیل شده است.

تحلیل تکنیکال چگونه کار می‌کند؟

همانطور که اشاره شد تحلیل تکنیکال از اساس بر پایه مطالعه قیمت فعلی و تاریخچه قیمت‌های قبلی یک دارایی است. فرض اصلی تحلیل تکنیکال این است که نوسانات قیمت یک دارایی به طور اتفاقی رخ نمی‌دهد و به طور کلی این نوسانات با گذشت زمان به روندهای قابل شناسایی تبدیل می‌شوند.

در واقع تحلیل تکنیکال، شدت تحمیل (نفوذ) بازار بر عرضه و تقاضا را بررسی می‌کنند. که این بازتابی از تمایلات کلی بازار است. به عبارت دیگر قیمت یک دارایی چیزی جز کشمکش میان نیروی فروش یا خرید بر یکدیگر نیست. این نیروها با احساسات معامله‌گران و سرمایه‌گذاران ارتباط نزدیکی دارد. (به خصوص درباره‌ی ترس و طمع).

نکته قابل تامل درباره تحلیل تکنیکال این است که درصد خطای آن در بازارهایی که شرایط عادی و حجم و نقدینگی بالا دارند، بسیار پایین و پیش‌بینی‌ آن قابل اطمینان‌تر است. بازارهای پرحجم کمتر در معرض دست‌کاری قیمتی قرار دارند و تاثیرپذیری آن‌ها از موارد غیرعادی خارجی کمتر است؛ نتیجه چنین شرایطی این است که سیگنال‌های غلط در آن کمتر ایجاد می‌شود و تحلیل تکنیکال نقش پررنگی در آن‌ها دارد.

شاخص‌ها و اندیکاتورهای متداول تحلیل تکنیکال

معامله گران به منظور بررسی موشکافانه‌ی قیمت‌ها و در نهایت یافتن فرصت‌های مطلوب از انواع مختلفی از ابزارهای نموداری (چارت محور) که به اندیکاتور یا شاخص معروف هستند، استفاده می‌کنند. آنها به کمک اندیکاتور یا شاخص‌های تکنیکال، توانایی شناسایی روندهای موجود را پیدا کرده و اطلاعات روشن و هوشمندانه‌ای از روندهایی که ممکن است در آینده پدیدار شوند، پیدا می‌کنند. از آنجایی که این شاخص‌ها و اندیکاتورها همیشه درصدی خطا دارند، برخی از معامله‌گران همزمان از چندین شاخص یا اندیکاتور به عنوان راهی برای کاهش خطرات(ریسک) استفاده می‌کنند.

میانگین متحرک ساده (SMA)

معمولا معامله‌گرانی که از تحلیل تکنیکال استفاده می‌کنند، شاخص‌ها و معیارهای مختلفی برای تعیین روند بازار بر اساس نمودارها و تاریخچه قیمت‌ها به کار می‌برند.

در بین تعداد زیادی اندیکاتور، میانگین متحرک ساده (SMA) یکی از پرکاربردترین و معروف‌ترین اندیکاتورهای مورد استفاده‌ی تریدرها است. همانطور که از نامش پیداست، قیمت‌های پایانی یک دارایی در یک بازه زمانی تعیین شده را محاسبه می‌کند؛ به بیان دیگر (SMA)، متوسط قیمت یک دارایی در یک بازه زمانی مشخص است.

خط نارنجی SMA که در بسیاری از نقاط به عنوان خطوط حمایت و مقاومت عمل کرده است.

نحوه‌ی استفاده SMA:

به طور کلی اگر قیمت بالای خط میانگین متحرک باشد، گفته می شود که روند صعودی است و برعکس اگر قیمت پایین خط میانگین باشد، روند نزولی است. اما این تمام ماجرا نیست. گاهی یک خبر می‌تواند باعث تغییر روند بشود. به این معنی که با وجود اینکه خط میانگین متحرک به شما سیگنالی برای خرید یا فروش می‌دهد، اما بازار طبق پیش‌بینی شما پیش نمی رود. راه‌حل چیست؟

شما میتوانید همزمان با چند شاخص میانگین متحرک کار کنید تا روند بازار را بهتر پیش بینی کنید.

میانگین متحرک نمایی (EMA)

میانگین متحرک نمایی (EMA) نسخه اصلاح شده از میانگین متحرک ساده (SMA) است. در این اندیکاتور قیمت‌های بسته شده‌ی اخیر، وزن بیشتری نسبت به قیمت‌های قدیمی‌تر دارند؛ به بیانی دیگر «میانگین متحرک‌نمایی» همان «میانگین وزنی متوسط قیمت» است که قیمت‌های اخیر، وزن بیشتری را در محاسبه دربرمی‌گیرند.

خط نارنجی SMA و خط آبی EMA را نشان میدهد.

به زبان ساده، میانگین متحرک نمایی از میانگین متحرک ساده سریع‌تر به تغییر قیمت واکنش نشان می‌دهد. از طرفی می‌دانیم، هر چه شما سریع‌تر روند بازار را تشخیص بدهید، می‌توانید سود بیشتری هم بدست بیاورید. اما نقطه ضعف میانگین متحرک نمایی این است که همانطور که سرعت آن در نمایش روند بالاست، می تواند به خطا نوسانات قیمتی را به صورت تغییر روند نمایش دهد. و این باعث می شود که کمتر قابل اتکا باشد.

میانگین متحرک نمایی برای افرادی که به صورت کوتاه‌مدت معامله می‌کنند گزینه‌ی بهتری است. خیلی از تریدرها از هر دو میانگین به صورت همزمان استفاده می‌کنند تا درک بهتری از روند بازار پیدا کنند.

شاخص قدرت نسبی (RSI)

شاخص دیگری که معمولاً مورد استفاده قرار می‌گیرد، شاخص قدرت نسبی (RSI) است که زیرمجموعه‌ای از اسیلاتورها شناخته می‌شوند. برخلاف میانگین متحرک ساده که به سادگی تغییرات قیمت را در طول زمان دنبال می‌کند، اسیلاتورها فرمول‌های ریاضی را روی داده‌های قیمتی اعمال کرده و خروجی آن‌ها در محدوده‌هایی از پیش تعیین شده قرار می‌گیرد. در مورد RSI، این محدوده از ۰ تا ۱۰۰ است.

در این تصویر RSI در محدوده‌ی ۶۰ قرار دارد.

نحوه‌ی استفاده از RSI:

  • RSI زیر ۳۰ سیگنال خرید: عددهای زیر ۳۰ شرایطی را نشان می‌دهد که یک ارز بیش از حد فروخته شده است. خیلی از تریدرها این نقطه را مناسب برای خرید می‌دانند. چون به اندازه ی کافی این ارز فروخته شده و به احتمال زیاد زمان اصلاح و صعودی شدن بازار است.
  • RSI بالای ۷۰ سیگنال فروش: عددهای بالای ۷۰ شرایطی را نشان می‌دهد که یک ارز زیادی خریداری شده است. پس احتمال ریزش قیمت وجود دارد. چون بسیاری از خریداران برای اینکه سود خود را درک مفهوم قدرت نسبی گرفته اند دارایی‌هایشان را می‌فروشند.

شاخص Stochastic RSI

علاوه بر ابزارهای ابتدایی و ساده در تحلیل تکنیکال، اندیکاتورهایی وجود دارند که برای تولید داده نیازمند چندین اندیکاتور دیگر هستند. برای مثال برای محاسبه اندیکاتور استوکاستیک (Stochastic RSI)، یک فرمول ریاضی به RSI معمولی اضافه می‌شود و نتیجه آن با توجه به (RSI) و آن فرمول ریاضی محاسبه می‌شود.

در تصویر بالا شاخص Stoch RSI در زیر بازه ۲۰ قرار دارد و انتظار می‌رود که با اصلاح قیمتی به سمت بالا حرکت کتد.

نحوه‌ی استفاده Stoch RSI:

استوکستیک RSI، مانند RSI از شاخص‌های اسیلاتور است، که بین بازه ی ۰ تا ۱۰۰ در نوسان است.

  • اگر شاخص به زیر ۲۰ برود، شرایطی را نشان می‌دهد که یک ارز بیش از اندازه فروخته شده است و احتمال صعود قیمت وجود دارد.
  • اگر شاخص بالای ۸۰ برود، شرایطی را نشان می‌دهد که یک ارز بیش از حد خریداری شده است. پس احتمال ریزش قیمت وجود دارد.
  • از خط میانی ۵۰ میتوان برای تشخیص روند بازار استفاده کرد. بالای ۵۰ روند صعودی و پایین ۵۰ روند نزولی را می‌توان انتظار داشت.

باند بولینجر (Bollinger Bands)

شاخص باند بولینجر (Bollinger Bands) نوع دیگری از اسیلاتورها است که در بین معامله‌گران محبوبیت بسیاری دارد. باند بولینجر برای پیش‌بینی وضعیت احتمالی بیش‌خرید (overbought) یا بیش‌فروش (oversold) و همچنین اندازه‌گیری نوسانات بازار استفاده می‌شود.

به زبان ساده این شاخص به ما می گوید که با بازاری ساکت سروکار داریم و یا بازاری پرنوسان و شلوغ:

  • زمانی که بازار آرام است، پهنای باند کوچک میشود.
  • زمانی که بازار پرنوسان است، پهنای باند بزرگ می شود.

همانطور که مشخص است، قیمت بعد از برخورد با باند بالایی به سمت خط میانی حرکت کرده است.

باند بولینجر از سه خط تشکیل شده است:

  • باند بالایی
  • خط میانی
  • باند پایینی

خط میانی همان خط میانگین متحرک ساده است. خطوط بالایی و پایینی، انحراف معیارهای حول خط میانی هستند. در اینجا قصد نداریم انحراف معیار یا فرمول‌های این شاخص را بازگو کنیم، بلکه نحوه‌ی استفاده از این شاخص را به شما آموزش می‌دهیم.

نحوه‌ی استفاده BB:

به طور کلی قیمت تمایل دارد که به سمت خط میانی حرکت کند. این تمام کاربرد و نکته ی مهم استفاده از شاخص بولینجر است.

  • اگر قیمت خیلی صعودی و به خط بالایی باند برسد، احتمال بازگشت و ریزش به سمت خط میانی وجود دارد.
  • اگر قیمت خیلی ریزشی و به خط پایینی نزدیک شود، احتمال بازگشت و صعود به سمت خط میانی وجود دارد.

به بیانی ساده‌تر، از باند بولینجر برای تشخیص خطوط مقاومت و حمایتی استفاده می‌شود.

شاخص مکدی (MACD)

مثال دیگر اندیکاتور میانگین متحرک همگرایی/ واگرایی (Moving Average Convergence Divergence) است که به اختصار MACD نامیده می‌شود.

تمایز خط آبی از خط سیگنال به راحتی ممکن نیست، و سیگنال خیلی قوی به ما نمی‌دهد. اما خطوط بالای هیستوگرام قرار دارند.

به طور کلی مکدی با سه خط (سه مفهوم) نمایش داده می‌شود.

  • خط اول میانگین متحرک سریع‌تر را نشان می‌دهد. (خط آبی)
  • خط دوم میانگین متحرک کندتر را نشان می‌دهد. (خط قرمز- خط سیگنال)
  • خط سوم اختلاف بین خط اول و دوم را نمایش می‌دهد. (هیستوگرام-سفید)

تریدرها از این خطوط، سیگنال‌های خرید یا فروش را دریافت می‌کنند. چطور؟

نحوه‌ی استفاده MACD:

زمانی که خط اول (آبی)، خط سیگنال (قرمز) را قطع می‌کند، و به بالا یا پایین آن حرکت می‌کند، سیگنال خرید یا فروش استخراج می‌شود.

  • سیگنال خرید: خط آبی، خط سیگنال را قطع کند و به بالای آن حرکت کند.
  • سیگنال فروش: خط آبی، خط سیگنال را قطع کند و به پایین آن حرکت کند.

اما این سیگنال‌ها خیلی قوی نیستند، و در بسیاری از موارد با تغییر قیمت روند باز هم تغییر می‌کند.

خط میانی یا هیستوگرام ابزاری است برای تقویت سیگنال‌ها:

  • اگر سیگنال صعودی و در بالای خط میانی باشد، سیگنال خرید قوی‌تر است.
  • اگر سیگنال نزولی و در پایین خط میانی اتفاق بیفتد، سیگنال فروش قوی‌تر است.

در تصویر بالا مشاهده می‌کنید که مک‌دی با اختلاف بالای خط میانی (هیستوگرام) است.

سیگنال‌های معاملاتی

به طور کلی اندیکاتو‌رها دید خوبی نسبت به روندهای کلی بازار به یک معامله‌گر می‌دهد، اما از آن‌ها می‌توان برای یافتن نقاط احتمالی ورود و خروج (سیگنال خرید یا فروش) هم استفاده کرد؛ این سیگنال‌ها ممکن است در شرایط خاصی در نمودار یک اندیکاتور ایجاد شوند.

همانطور که قبلاً بحث شد، سیگنال‌های معاملاتی تولید شده از سوی تحلیل تکنیکال همیشه دقیق نیستند و همیشه باید درصدی را برای خطا (سیگنال‌های غلط) از جانب اندیکاتورهای تحلیل تکنیکال در نظر گرفت. این امر کمی در بازار ارزهای دیجیتال نگران‌کننده است؛ چون در این بازار، دارایی‌ها حجم کمتری دارند و طبعا نوسانات بیشتری را نسبت به بازارهای سنتی تجربه می‌کنند.

نقدی مخالف بر تحلیل تکنیکال

گرچه امروزه تحلیل تکنیکال به طور گسترده در بازارهای مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد اما از نظر بسیاری از متخصصان، تحلیل تکنیکال روشی بحث‌برانگیز و غیر‌قابل اعتماد است. به عبارتی گفته می شود که چون افراد زیادی به آن فکر می‌کنند، وقایع رخ می‌دهد. منتقدان معتقدند در شرایط بازارهای مالی اگر تعداد زیادی از معامله‌گران و سرمایه‌گذاران به انواع یکسانی از شاخص‌ها مانند خطوط حمایت و مقاومت اعتماد کنند، احتمال عملکرد صحیح این شاخص‌ها افزایش می‌یابد.

از طرف دیگر بسیاری از طرفداران تحلیل تکنیکال معتقدند که هر تحلیل‌گر با روش خاص خود و با استفاده از اندیکاتورهای مختلف و زیاد، نمودارها را تجزیه و تحلیل می‌کند. این بدان معناست که عملا استفاده از یک استراتژی خاص و یکسان برای تعداد زیادی از معامله‌گران غیرممکن است.

تحلیل بنیادین در مقابل تحلیل تکنیکال

پیش‌فرض اصلی تحلیل تکنیکال این است که قیمت‌های حال حاضر در بازار تمام عوامل بنیادی مربوط به یک دارایی خاص را منعکس می‌کند. بر خلاف رویکرد تحلیل تکنیکال که عمدتا بر داده‌های قیمتی و تاریخچه قیمتی و حجم (نمودارهای بازار) متمرکز است، تحلیل بنیادین یا فاندامنتال به تحقیق گسترده پیرامون عوامل کیفی پروژه اصرار دارد.

در تحلیل بنیادین، دیدگاه این است که عملکرد آینده یک دارایی به چیزهایی بیش از داده‌های تاریخی وابسته است؛ اساساً تحلیل بنیادین روشی است که برای برآورد ارزش ذاتی یک شرکت، یک تجارت یا یک دارایی استفاده می‌شود. در این تحلیل طیف گسترده‌ای از شرایط خرد و کلان اقتصادی مانند مدیریت و شهرت شرکت، رقابت در بازار و نرخ رشد و سلامت صنعت در نظر گرفته می‌شود.

بنابراین، ممکن است این‌گونه در نظر بگیریم که برخلاف تحلیل تکنیکال که عمدتا به عنوان ابزاری برای پیش‌بینی عملکرد قیمت و رفتار بازار استفاده می‌شود، تحلیل بنیادین با در نظر گرفتن زمینه و پتانسیل‌های موجود در یک دارایی، می‌تواند برای یک تحلیل‌گر مشخص کند که آیا یک دارایی بیش از حد ارزش‌گذاری شده یا خیر. درحالی که بیشتر معامله‌گران کوتاه مدت ترجیح می‌دهند از تحلیل تکنیکال استفاده کنند، ترجیح مدیران صندوق‌ها و سرمایه‌گذاران بلند مدت، تحلیل بنیادین است.

یک مزیت مهم در تحلیل تکنیکال این است که به داده‌های کمی متکی است. بنابراین چارچوبی بی‌طرفانه برای تحقیق عینی از تاریخچه قیمتی فراهم می‌کند و برخی حدس و گمان‌ها که با رویکرد کیفی‌ در تحلیل بنیادین ارائه می‌شود را از بین می‌برد.

با این حال تحلیل تکنیکال علی‌رغم سروکار داشتن با داده‌های تجربی کماکان تحت تأثیر تعصبات و طرفداری‌‌های شخصی است. به عنوان مثال یک معامله‌گر که به شدت یک ارز را پیش داوری کرده، طوری از ابزارهای تحلیل تکنیکال بهره ببرد و اطلاعات را ناخودآگاه دستکاری کند که نهایتا آن گونه که دوست دارد تصمیم بگیرد. در بسیاری از موارد این اتفاق بدون آگاهی آنها رخ می‌دهد. علاوه بر این در دوره‌هایی که بازارها الگو یا روند مشخصی ندارند، تحلیل تکنیکال ممکن است شکست بخورد.

سخن آخر

جدا از نقد و بحث‌های طولانی درباره اینکه کدام روش تحلیل بهتر است، به نظر ترکیبی از تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادین توسط بسیاری از افراد مورد پذیرش است. درحالی که تحلیل بنیادین بیشتر به استراتژی‌های سرمایه‌گذاری بلندمدت مربوط می‌شود، تحلیل تکنیکال ممکن است اطلاعات روشنی در مورد شرایط بازار در روند کوتاه‌مدت فراهم کند. احتمالا این اطلاعات، برای معامله‌گران و سرمایه‌گذاران مفیدتر است.

مهارت های مورد نیاز مدیران در سازمانها

مهارت انسانی یعنی داشتن توانایی و قدرت تشخیص در زمینه ایجاد محیط تفاهم و همکاری و انجام دادن کار به وسیله دیگران، فعالیت مؤثر به عنوان عضو گروه، درک انگیزه‌های افراد و تأثیرگذاری بر رفتار آنان. مهارت انسانی در نقطه مقابل مهارت فنی است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از سفیر افلاک، امروزه علم مدیریت بعنوان یکی از علوم میان رشته ای از اهمیت بالائی برخوردار بوده و از ارکان هر سازمان با شرح وظایف و خدمات مختلف می باشد. داشتن مهارت برای مدیران لازمه اجرای مدیریت بوده که نوع مدیریت مورد نیاز آنها با توجه به اهداف سازمانی متغیر می باشد.

مهارت‌های سه گانه مدیریت

مهارتهای مورد نیاز مدیران را بطور کلی می‌توان به صورت فنی، انسانی و ادراکی طبقه‌بندی کرد. مهارت به توانایی‌های قابل پرورش شخص که در عملکرد و بقای وظائف منعکس می‌شودبنابراین منظور از مهارت توانایی به کار بردن مؤثر دانش و تجربه شخصی است.

ضابطه اصلی مهارت داشتن، اقدام و عمل مؤثر در شرایط متغیر است.

1-2- مهارت فنی: مهارت فنی یعنی دانایی و توانایی در انجام دادن وظایف خاص که لازمه آن ورزیدگی در کاربرد فنون و ابزار ویژه و شایستگی عملی در رفتار و فعالیت است. مهارت‌های فنی از طریق تحصیل، کارورزی و تجربه حاصل می‌شوند.

مدیران معمولاً این مهارت‌ها را طی دوره‌های آموزشی یا کارآموزی فرا می‌گیرند نظیر دانش، فنون و روش‌های برنامه‌ریزی،‌ بودجه‌بندی، کنترل، حسابداری، امور مالی، کارگزینی کارپردازی و غیره ویژگی بارز مهارت، فنی آن است که به بالاترین درجه شایستگی و خبرگی در آن می‌توان دست یافت زیرا این نوع مهارت دقیق، مشخص، دارای ضوابط عینی و قابل اندازه‌گیری است.

2-2- مهارت انسانی :

مهارت انسانی یعنی داشتن توانایی و قدرت تشخیص در زمینه ایجاد محیط تفاهم و همکاری و درک مفهوم قدرت نسبی انجام دادن کار به وسیله دیگران، فعالیت مؤثر به عنوان عضو گروه، درک انگیزه‌های افراد و تأثیرگذاری بر رفتار آنان. مهارت انسانی در نقطه مقابل مهارت فنی است.

3-2- مهارت ادراکی:

مهارت ادارکی یعنی توانایی درک پیچیدگی‌های کل سازمان و تصور همه عناصر و اجزای تشکیل‌دهنده کار و فعالیت سازمانی به صورت یک کل واحد (سیستم) به عبارت دیگر، توانایی درک و تشخیص اینکه کارکردهای گوناگون سازمان به یکدیگر وابسته بوده تغییر در هر یک از بخش‌ها، الزاماً بخش‌های دیگر را تحت تأثیر قرار می‌دهد. آگاهی از این روابط و شناخت اجزا و عناصر مهم در موقعیت‌های مختلف، مدیر را قادر می‌سازد که به طریقی تصمیم‌گیری یا اقدام کند که موجبات اثربخشی سازمان و رضایت کارکنان آن را فراهم نماید. اکتساب مهارت ادراکی (یا مفهومی) مستلزم آموزش نظریه‌های علوم رفتاری بویژه تئوری‌های سازمان، مدیریت و تصمیم‌گیری و کاربرد عملی آنهاست.

3- طبقه بندی سطوح مدیریت

در یک تقسیم بندی کلی مدیریت به سه سطح تفکیکی می گردد. 1.عالی (ارشد) 2.میانی (واسطه) 3.عملیاتی (پایه) که اولین سطح مدیریت است

کار مدیران ارشد انطباق مسائل با تغییرات محیطی است.وی کسی است که وضعیت گذشته،حال و آینده(آنچه در پیش است) را می بیند و بدان توجه دارد ولی مدیران عملیاتی(پایه) فقط وضعیت حال را می بینند.یکی از مشکلات مدیران ما اینست که فقط جلوی پای خود را دیده می بینند و به آینده توجهی ندارند.

4- طبقه بندی مدیریت و مهارت :

اجماع نظریه پردازان مدیریت بر این است که سه نوع مهارت برای اجرای فرایند مدیریت وجود دارد که عبارتنداز: مهارت فنی، مهارت انسانی و مهارت مفهومی یا ادراکی به عبارت دیگر بصورت کلی در سه سطح مدیریت مهارت‌های خاصی مورد نیاز است. بصورت کلی می توان مدیریت و مهارت مورد نیاز را به شرح ذیل ارائه نمود: (جدول شماره 1)

انواع واگرایی مخفی (Hidden Divergence) و کاربردهای آن در تحلیل تکنیکال

انواع واگرایی مخفی (Hidden Divergence) و کاربردهای آن در تحلیل تکنیکال

یکی از مفاهیم مهم در تحلیل تکنیکال، واگرایی یا (Divergence) است که به معامله گران کمک می‌کند تا تغییر احتمالی روندهای بازار را پیش بینی کنند. واگرایی نشان از عدم هماهنگی قیمت و حرکت اندیکاتور دارد، به این معنی که قیمت پتانسیل بالاتری برای اصلاح یا برگشت روند موجود را دارد.

به صورت کلی در تحلیل تکنیکال سه نوع واگرایی معمولی، واگرایی مخفی و واگرایی زمانی وجود دارد که در این مقاله قصد داریم به مفهوم واگرایی مخفی و انواع آن اشاره کنیم.

پیشنهاد مطالعه: بازار روند دار

واگرایی مخفی (Hidden Divergence) چیست؟

واگرایی مخفی (Hidden Divergence) چیست؟

هنگامی شاهد واگرایی مخفی یا (Hidden Divergence) در تحلیل تکنیکال هستیم که قیمت و اندیکاتور خلاف جهت یکدیگر در حرکت باشند.

واگرایی مخفی هنگامی تشکیل می‌شود که قیمت در حال اصلاح است و با تشکیل شدن واگرایی مخفی، روند قیمتی در جهت روند غالب حرکت می‌کند و نشان‌دهنده قدرت روند غالب و از سرگیری آن هستند.

با این وجود باید این مورد را هم در نظر داشت که در تحلیل تکنیکال هیچ‌ چیز صد در صدی در بازار وجود ندارد و گاهی اوقات ممکن است با سیگنال‌‌های اشتباه مواجه شویم.

واگرایی مخفی ممکن است در هر دو روند صعودی و نزولی رخ دهد و در این نوع واگرایی‌ها باید به حرکت قیمت توجه کنیم.

واگرایی مخفی در روند صعودی

واگرایی مخفی در روند صعودی

هنگامی واگرایی مخفی در روند صعودی رخ می‌دهد که قیمت استراحت خود را رو به پایین انجام دهد و کف دوم در اندیکاتور نسبت به کف اول پایین‌تر قرار داشته باشد اما در نمودار قیمت، کف دوم بالاتر از کف اول شکل گرفته باشد. چنین وضعیتی نشان از قدرت گیری دوباره خریداران نسبت به فروشندگان دارد و بیانگر رشد احتمالی قیمت می‌باشد.

پیشنهاد مطالعه: روش رسم خط روند

واگرایی مخفی در روند نزولی

واگرایی مخفی در روند نزولی

واگرایی مخفی در روند نزولی، زمانی تشکیل می‌شود که قیمت در انتهای روند اصلاحی خود در روند نزولی قرار دارد. در این نوع واگرایی سقف‌های قیمتی در روند نزولی باید با یک دیگر مقایسه شود و اگر سقف دوم در قیمت پایین‌تر از سقف اول تشکیل شد اما در اندیکاتور سقف دوم بالاتر از سقف اول آن تشکیل شد نشان از واگرایی مخفی و احتمال ادامه روند نزولی و ریزش قیمت دارد.

چنین وضعیتی نشان از قدرت گیری دوباره فروشندگان نسبت به خریداران دارد.

اندیکاتورهای مورد استفاده برای تشخیص واگرایی مخفی

اندیکاتورهای مورد استفاده برای تشخیص واگرایی مخفی

همانطور که پیش‌تر در مقاله اشاره شد، واگرایی به معنای عدم هماهنگی قیمت و حرکت اندیکاتور است. در تحلیل تکنیکال انواع مختلفی اندیکاتور وجود دارد که هر کدام دارای قابلیت‌های خاصی می‌باشد. برای تشخیص واگرایی مخفی باید از اندیکاتورهای پیشرو یا (Leading) استفاده کنیم.

پیشنهاد مطالعه: اندیکاتور پیشرو و پسرو

از اندیکاتورهای محبوب برای تشخیص واگرایی مخفی می‌توان به: اندیکاتور RSI ، اندیکاتور MACD ، اندیکاتور OBV ، اندیکاتور Stochastic ، اندیکاتور CCI و اندیکاتور Momentum اشاره کرد.

در ادامه به بررسی اندیکاتورهای معتبر و محبوبی که بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرند می‌پردازیم.

تشخیص واگرایی مخفی در اندیکاتور RSI

تشخیص واگرایی مخفی در اندیکاتور RSI

یکی از پر کاربردترین و معتبرترین اندیکاتورهای موجود در تحلیل تکنیکال اندیکاتور شاخص قدرت نسبی یا RSI می‌باشد. برای تشخیص واگرایی مخفی در RSI برای مثال در روند صعودی باید دو کفی که در شاخص نمودار RSI تشکیل می‌شود پایین‌تر از یک دیگر باشد و در همان راستا، قیمت آن دو کف بالاتر از یک دیگر شکل گرفته باشد.

یکی دیگر از نکاتی که در RSI باید در نظر گرفته شود و این سیگنال را معتبرتر می‌کند این است که واگرایی مخفی باید در کف زیر شاخص عدد 30 یا در سقف بالای شاخص 70 قرار داشته باشد.

مشاهده بیشتر: آموزش فارکس

تشخیص واگرایی مخفی در اندیکاتور مکدی

تشخیص واگرایی مخفی در اندیکاتور مکدی

اندیکاتور مکدی جزو 5 اندیکاتور پر استفاده در تحلیل تکنیکال توسط معامله گران می‌باشد، نحوه گرفتن سیگنال از این اندیکاتور همانند اندیکاتور RSI است و بیشتر برای گرفتن سیگنال واگرایی باید به هیستوگرام آن توجه شود.

یعنی اگر در هیستوگرام مکدی دو کف پایین‌تر از هم تشکیل شد و در روند دو کف بالاتر از هم قرار گرفت، نشان از قدرت خریدارن دارد و احتمالا ادامه حرکت صعودی می‌باشد. تنظیمات زمانی MACD بهتر است به ترتیب بر روی اعداد ۹، ۱۲ و ۲۶ قرار داشته باشد.

نکاتی در مورد واگرایی مخفی

  • اولین نکته‌ای که باید در واگرایی مخفی در نظر داشت این است که واگرایی همیشه منجر به تغییر روند قدرتمندی نمی‌شود و گاهی ممکن است که قیمت پس از ایجاد یک واگرایی مخفی وارد یک روند رنج شود.
  • دومین مورد این است که، باید روند غالب بازار درست تشخیص داده شود و در غیر این صورت ممکن است که قیمت برخلاف پیش بینی معامله‌گر و برخلاف واگرایی مخفی عمل کند.
  • سومین نکته که خیلی در بحث واگرایی‌ها مهم می‌باشد، تشخیص سقف و کف‌های اصلی در هر تایم فریم است و باید واگرایی‌ها را در سقف و کف‌های اصلی هر تایم فریم و در کنار یک دیگر بررسی کرد.
  • در واگرایی مخفی، به عنوان مثال در روند نزولی، اگر در نمودار دو سقف پایین‌تر از یک دیگر شکل گرفت و در اسیلاتور این دو سقف در یک راستا قرار داشت، نشان از واگرایی خفیف دارد، حال اگر در نمودار دو سقف در یک راستا تشکیل شد اما در اسیلاتور در همان راستا دو سقف پایین‌تر از یک دیگر شکل گرفت نشان از افت مومنتوم در بازار دارد.
  • در نهایت باید سیگنال واگرایی مخفی را همانند سایر سیگنال‌ها به صورت نسبی در نظر بگیریم و این احتمال را بدهیم که ممکن است سیگنال خلاف پیش بینی ما عمل کند.

جمع بندی نهایی

یکی از روش‌های مورد استفاده برای پیش بینی قیمت در تحلیل تکنیکال، استفاده از واگرایی‌ها است. به منظور شناسایی واگرایی‌ها می‌توان از اندیکاتورهای مختلفی مانند اندیکاتور RSI، اندیکاتور MACD ، اندیکاتور CCI و دیگر اندیکاتورهایی که اشاره شد استفاده کرد.

همچنین هر چه تایم فریم واگرایی مخفی بالاتر باشد، اعتبار واگرایی مخفی پیدا شده بیشتر می‌شود. در نهایت باید در نظر داشت که باوجود اینکه واگرایی مخفی نشانه‌ای قدرتمند از تغییر جهت حرکت بازار است، اما نباید تنها به آن اتکا کرد و آن را باید با سایر سیگنال‌های مربوطه تحلیلی ترکیب و از آن استفاده کرد.

پیشنهاد می‌شود برای درک بهتر مفهوم واگرایی مخفی و نحوه سیگنال‌گیری از آن به مقالات اندیکاتور RSI و اندیکاتور MACD و همچنین به ویدیو مربوطه آن در بخش ویدیوهای آموزشی فارکس مراجعه کنید.

حقیقت (فلسفه)

حقیقت در لغت به معنی چیزی است که به طور قطع و یقین ثابت است یا اسمی است برای چیزی که در محل خویش مستقر است.

فهرست مندرجات

۱ - حقیقت در اصطلاح فلسفی

[ویرایش]
در اصطلاح فلسفی معمولا هم ردیف با صدق یا صحیح است و عبارتست از آن قضیه ذهنی و ادراکی که با واقع و نفس الامری (که از آن حکایت می‌کند) مطابقت دارد؛ یعنی آن ذهنیتی که با عینیت مطابق است.

مثلا اعتقاد به اینکه عدد شش مساوی است با سه ضرب در دو، حقیقی و صحیح است اما اعتقاد به اینکه خورشید به دور زمین می‌گردد، خطا و کذب است. پس در نتیجه، حقیقت، وصف ادراکات است به این لحاظ که مطابقت با واقع و نفس الامر را دارا می‌باشد.
در اصطلاحات جدید، معمولا به خود واقع و نفس الامر، واقعیت اطلاق می‌شود ولی حقیقت، همان ادراکی است که با واقع مطابق است.

بحث در مورد واژه حقیقت، قدر مسلم از زمان افلاطون مطرح بوده است. او در باب اخلاق می‌گوید که انسان در جستجوی سه چیز است؛ خیر، حقیقت و سعادت . ولی در کلمات فلاسفه هیچ گاه به صورت مستقل به آن اشاره نشده است و همیشه در لابه لای بحثها پنهان بوده است.

۲ - اطلاقات حقیقت

[ویرایش]
واژه حقیقت از اصطلاحاتی است که به نحو مشترک لفظی استعمال شده است و دارای اطلاقات چندی است. تعدادی از این موارد عبارتند از:
۱. حقیقت در مقابل اعتبار که مراد از حقیقت ذات شیء و مراد از اعتبار، حیثیات لاحقه است؛
۲. حقیقت به معنای شناخت مطابق با واقع؛
۳. حقیقت به معنای ماهیت ، چنانچه گفته می‌شود دو فرد انسان متفق الحقیقة هستند؛
۴. حقیقت به معنای واقعیت عینی؛ این معنای از حقیقت در مقابل مفهوم قرار دارد که هیچ عینیت خارجی ندارد. چنانچه می‌گویند بینایی داخل در مفهوم «عمی» (عدم بینایی) است نه در حقیقت و مصداق آن، چنانچه اگر کسی بخواهد مفهوم بینایی را بفهمد باید مفهوم عدمی که عدم بینایی است را درک کند؛ یعنی فهم ملکه با عدم ملکه میسر است.
۵. حقیقت به معنای وجود مستقل مطلق که منحصر به خدای متعال است و در اصطلاح عرفا به کار می‌رود و در برابر، وجود مخلوقات مجازی نامیده می‌شود؛
۶. حقیقت به معنای کنه و باطن، چنانکه گفته می‌شود، حقیقت ذات الهی، قابل درک نیست.
۷. حقیقت به معنای استعمال لفظ در معنایی که برای آن وضع شده اشت، در مقابل مجاز که استعمال آن در معنای دیگری است که نوعی مناسبت با معنای حقیقی داشته باشد؛ چنانچه می‌گویند استعمال کلمه شیر در انسان شجاع ، مجاز است.

۳ - دیدگاه فلاسفه قدیم

[ویرایش]
فلاسفه از دوره‌های قدیم، حقیقت یا صدق یا صحیح را به معنای شناخت و ادراک مطابق با واقع، تفسیر نموده‌اند. یعنی هر وقت گفته‌اند که فلان مطلب حقیقت است یا صحیح است یا صادق، مرادشان این بوده که مطابق با واقع است و اگر می‌گفتند که خطا یا کذب است، مرادشان عدم مطابقت آن امر با واقع بوده است. در منطق و فلسفه قدیم نیز وقتی صحبت از مناط صدق و کذب قضایا می‌شده است، بحثشان بر همین اساس بوده است. در قرن اخیر به علت ایرادهایی که فلاسفه غرب به بحث شناخت شناسی کلاسیک و سنتی و تعریف مشهور حقیقت وارد کردند، این بحث به عنوان یکی از جنجالی‌ترین مباحث فلسفی درآمده است و به علت اینکه این افراد گمان می‌کردند که ایراداتی که تعریف معروف و مشهور حقیقت مبتلا بدان است، لاینحل است، مناط صدق و حقیقی بودن قضایا را چیزهای دیگری غیر از مطابقت با واقع بیان نموده‌اند و تعریف‌های دیگری برای حقیقت ارائه نموده‌اند.

۴ - دو ایراد اساسی بر تعریف مشهور

[ویرایش]
ایراد اول: اگرچه این تعریف در برخی موارد صادق است (مثل مسائل طبیعی و تجربی) ولی در مورد مسائلی از قبیل مسائل ریاضی (چون مسائل مطرح در ریاضی ما به ازاء خارجی ندارد)، مسائل ذهنی و مسائل تاریخی (چون این مسائل مربوط به گذشته است و ما به ازاء خارجی بالفعل ندارد) صدق نمی‌کند و تعریف شامل آن مسائل نمی‌شود.

در مورد این تعریف می‌گوید: این تعریف مربوط به کسانی است که جهان را ثابت و بی تغییر می‌دانند، در حالی که بر اساس نظریات علمی ثابت شده، جهان همواره در حال تغییر است، و همیشه ما به ازاء موجودات ذهنی، تغییر کرده و چیزی ثابت نمی‌ماند تا این درک ذهنی بخواهد با آن مطابقت نماید.

۵ - تعریف‌های واژه حقیقت

[ویرایش]
بر اساس همین ایرادات بود که هر یک از فلاسفه غرب تعریف دیگری از «حقیقت» ارائه نموده است:

۵.۱ - تعریف اول


آگوست کنت دانشمند معروف فرانسوی و موسس پوزیتیویسم و سایر پوزیتویستها معتقدند حقیقت عبارتست از اندیشه‌ای که تمام فکرهای دانشمندان یک زمان بر آن مطابق باشد و به همین جهت یک امر ممکن است در یک زمان حقیقت باشد و در زمان دیگر مخالف حقیقت.

او معتقد است که توافق تمام ذهن‌ها در یک زمان بر یک امر، علامت حقیقت نیست بلکه خود حقیقت است. فیلیسین شاله نیز همین عقیده را اختیار نموده است و در این زمینه می‌گوید وصف بارز حقیقت این است که وفاق افکار را در ذهن فرد و توافق تمام افراد جامعه انسانی را در یک زمان، حاصل می‌کند و وحدت معنوی ایجاد می‌نماید.

۵.۲ - تعریف دوم


ویلیام جیمز روان شناس و فیلسوف معروف امریکایی و یکی از موسسین فلسفه پراگماتیسم و سایر پراگمایتسمها عقیده دارند که حقیقت عبارتست از شناخت و فکری که به حال بشر، اثر نیکو داشته و در عمل به نحو نیکو موثر باشد.


به اعتقاد این شخص، مفید بودن و حقیقی بودن، مرادف با یکدیگر است و مفید بودن در عمل، علامت حقیقت نیست بلکه معنای حقیقت است. خود وی در این زمینه می‌گوید:
حق رونوشت امر واقع است، یعنی قولی که مطابق با واقع باشد، حق است. تا اینجا واضح است، اما آیا واقعی که حق رونوشتی از آن است، امری ثابت است؟ جواب منفی است و قول صحیح در این زمینه آن است که قول حق آن است که برآنچه فعلا هست، تاثیر نیکو بگذارد، بنابراین، قول به این دلیل که نتیجه صحیحی دارد حق است نه آنکه چون حق است نتیجه اش صحیح است.

۵.۳ - تعریف سوم


پرتوگراس، شکاک معروف عهد سقراط می‌گوید، حقیقت عبارتست از آنچه انسان از خارج درک می‌کند و چون مقیاس همه چیز، انسان است، پس حقیقت نسبی و در قیاس با فهم هر شخص است.

۵.۴ - تعریف چهارم

عده‌ای می‌گویند: حقیقت یعنی آن چیزی که پذیرفتن او برای ذهن سهل تر و آسان تر باشد؛ مثلا اینکه می‌گوییم وجود داشتن جهان خارج حقیقت دارد، به این معناست که پذیرفتن این مطلب برای ذهن سهل تر و آسان تر است و غیر از این معنایی ندارد.

۵.۵ - تعریف پنجم

عده‌ای معتقدند که حقیقت یعنی آن فکری که ذهن با اسلوب علمی به سوی به سوی آن هدایت شده باشد.

۵.۶ - تعریف ششم


ماتریالیستها اعتقاد دارند حقیقت، چیزی است که در اثر برخورد قوای ادراکی و حواس با عالم خارج و ماده خارجی پیدا شده است و هر چیزی که معلول این برخورد باشد، حقیقت دارد نه چیزی که مطابق با واقع است.

پس اگر فرض کنیم که دو نفر در اثر مواجهه و مقاله با یک واقعیت، دو نوع ادراک کنند و اعصابشان دو گونه متاثر شود، هر دو حقیقت است؛ مثلا اگر یک نفر یک رنگ را سبز و شخص دیگر آنرا قرمز دید، هر دو حقیقت است؛ زیرا هر دو کیفیت در اثر تماس حواس با خارج پدید آمده است. بر طبق این نظر، حقیقت، امری نسبی است و هر کس آنچه را که توسط قوای ادراکی اش در می‌یابد، همان برایش حقیقت دارد.

۵.۷ - تعریف هفتم


اولا: حقایق تاریخی و ریاضی و. قابل آزمایش نیستند و اصلا این تعریف فقط در مورد محسوسات و امور قابل تجربه عملی ، صدق می‌کند و گرنه غیر از این امور کمتر چیزی در دنیا وجود دارد که قابل آزمایش باشد.


ثانیا: نتیجه آزمایشات هم یک اندیشه و نظریه است و حقانیت آن باید به وسیله علم حصولی درک شود و عینا همین سوال مطرح می‌شود که معیار سنجش حقیقی بودن آنها در چیست.

(و این تا بی نهایت ادامه می‌یابد).
تمامی این تعریف‌ها و نزاع‌ها برای رهایی از ایراداتی است که ایده آلیست‌ها و سوفسطائیان و نیز دسته‌ای از فلاسفه مانند فیلیسین شاله و ویلیام جیمز، مطرح نموده‌اند در حالیکه نزاع میان فلسفه و سفسطه ، نزاع لفظی و اصطلاحی نیست که با تغییر اصطلاح بتوان از محذور ایده آلیسم رها شد. از سوی دیگر به نظر می‌رسد ایراد دیگری که متوجه تمام این نظریات است این است که این نحو اظهار نظرها در تفسیر حقیقت مستلزم نفی ارزش معلومات و غوطه ور شدن در ایده آلیسم است.

۶ - مباحث مطرح در بحث حقیقت

[ویرایش]
در فلسفه قدیم و جدید، مباحث زیادی تحت عنوان حقیقت و واقعیت مطرح شده است که پاره‌ای از آنها عبارتند از:
۱. آیا حقیقت فی الجمله وجود دارد یا انکه تمام ادراکات بشر موهوم وباطل و پوچ است؟
۲. میزان تشخیص حقیقت از خطا چیست؟
۳. آیا ممکن است یک چیز هم حقیقت باشد و هم خطا؟
۴. آیا حقیقت موقت است یا دائم؟
۵. آیا حقیقت قابل تحول و تکامل است؟
۶. چرا حقیقت حاصل از تجربه غیر یقینی است؟
۷. آیا حقیقت مطلق است یا نسبی؟

۶.۱ - معیار تشخیص حقیقت


معیار تشخیص حقیقت، علمی به نام منطق است که قدیمی‌ترین اسلوب مدرن آن را، ارسطو جمع آوری نموده است ولی در اروپای قرون اخیر، دانشمندانی مثل دکارت و هگل مدعی منطق جدیدی شده‌اند که به نظر آنها ایرادات منطق قدیمی ارسطو را ندارد.


یکی از خواص حقیقی بودن مفاهیم و محتویات فکری، دوام و ثبات آنهاست، شیخ الرئیس در شفا و سایر فلاسفه و منطق دانها از قدیم الایام چنین عقیده داشته‌اند ولی دانشمندان جدید در غرب و بالاخص مادیون گمان کرده‌اند که مراد از دوام این است که یک امر ثابت و جاویدان باشد و ایراد گرفته‌اند که با توجه به اثبات متغیر بودن طبیعت ، این حرف درست نیست.

در حالی که مراد از فلاسفه اسلامی از دوام این است که مادامی که مابه ازاء خارجی این ادراک ذهنی، بدون تغییر وجود داشته باشد، درک ذهنی از آن هم باقی است و تغییر نمی‌کند.

۷ - وجود حقیقت فی الجمله

[ویرایش]
این بحث در صدد جواب به سوفیسط‌ها و ایده الیست‌ها است که معتقدند به خاطر وقوع خطا در حس و عقل ، معلومات بشر صد در صد خطا و موهوم است. در حالیکه یک سلسه حقایق مسلم و بدیهی که به فطریات مشهور هستند در ذهن هر کسی وجود دارد و حتی این افراد نیز به این حقایق اعتراف دارند. از سوی دیگر، خود همین مطلب که آنان معتقد به خطا بودن ادراکات شده‌اند، دلیل بر این است که یک سلسه از حقایق مسلم در نزد ما هست که آنها را معیار و مقیاس قرار داده‌ایم و از روی آنها به خطاهایی پی برده‌ایم وگرنه پی بردن به خطا معنی نداشت؛ پی بردن به یک غلط از طریق یک امر خطای دیگر معنی ندارد.

۸ - ویژگی‌های مفاهیم حقیقی

۸.۱ - دائمی بودن


یکی از اموری که در ادراکات بشری از قدیم مطرح بوده است این است که آیا حقیقت امری دائمی است و یا موقت؟ محققین از فلاسفه و منطقی‌ها معتقدند که یکی از خواص حقیقی بودن مفاهیم، دوام است. البته مراد آنان از این مطلب این نبوده که موضوع یک فکر حقیقی و مطابق با واقع باید یک امر ثابت و جاوید باشد. بلکه مقصود آنان از این مطلب این بوده است که مطابقت مفاهیم و محتویات ذهنی با واقع و نفس الامر موقت نیست؛ زیرا هر چند مفاهیم یک واقعیت متغیر که مربوط به یک لحظه خاصی از زمان است را بیان کند، اما مطابق آن محتوا با واقع خود، ابدی است و اختصاصی به یک لحظه معین از زمان ندارد. به عبارت روشن تر، آنچه مقید و محدود به زمان است، واقعیت خارجی است نه مطابق مفهوم ذهنی با آن واقعیت خارجی. البته پر واضح است که این ویژگی مربوط به معنای مشهور از حقیقت است نه تعاریف و تفاسیر دیگر حقیقت و نیز این دوام، مربوط به علوم حقیقی است و درباره امور یقینی است نه امور احتمالی.

۸.۲ - عدم قابلیت تحول و تکامل

این مطلب نیز واضح است و بحث از تکامل و تحول حقیقت، امری مسامحی است. هر یک از حقایق که در نظر گرفته شود، خواه جزیی باشد، خواه کلی، خواه مربوط به امور مادی باشد و خواه غیر مادی، همیشه و در همه زمانها یه یک نحو و به یک منوال صادق است و اساسا معنی ندارد که به تدریج صادق تر شود و آنچه در لسان برخی از دانشمندان به عنوان تکامل علوم دیده می‌شود ناشی از همین تسامحات است.

۸.۳ - مطلق بودن حقایق


عده‌ای از دانشمندان جدید که به نسبیون و رولاتیویست معروفند و به نسبیت معتقدند می‌گویند که هر فکری در عین اینکه صحیح و حقیقت است، فقط برای خود آن شخص درک کننده است که حقیقت دارد اما برای شخص دیگر و یا برای خود آن شخص در شرایط دیگر، حقیقت نیست. به همین جهت عده‌ای از دانشمندان، حقایق ناشی از تجربه را از آن جهت که جنبه احتمالی دارد و موجب یقین نیست حقیقت نسبی نامیده‌اند و در مقابل به حقایق ریاضی که موجب یقین و قطعیت است، حقیقت مطلق می‌گویند. اما این گفتار درستی نیست زیرا:
اولا: چنانچه در مقاله واقعیت اشاره شده است این گفتار ناقض خودش است. زیرا اگر این مدعا شامل قضیه «هر حقیقتی نسبی است» نیز بشود، پس نمی‌توان به صورت قطعی حکم به نسبی بودن حقیقتی نمود؛ زیرا خود نسبی بودن نیز نسبی است نه قطعی و در صورتی که شامل این قضیه نشود، لااقل این مطلب در یک مورد نقض شده است و دیگر نمی‌توان گفت که هر حقیقتی نسبی است با نقض یک قضیه ولو در یک مرتبه، اعتبار و کلیت آن زیر سوال می‌رود.
ثانیا: ذهن انسانها فی الجمله قدرت این را دارد که به ماهیت اشیاء به طور مطلق و دست نخورده نائل شود و یک رشته مسائل است که ذهن می‌تواند با کمال جزم و یقین و اطمینان در آنها نظر بدهد.

قدرت برند

معمولا زمانی که تصمیم به خرید کالا یا خدمتی می‌گیریم، در اولین قدم تنها به نام آن دقت می‌کنیم؛
زیرا آن را با نامش می‌شناسیم و به دنبال آنچه خواهیم بود که یا دفعات قبل از آن استفاده کرده‌ایم یا درباره نام آن بسیار شنیده‌ایم.

به طور کلی بر اساس تحقیقات انجام شده، مشتریان معمولا کالاهای مورد نیاز خود نه بر اساس منطق بلکه بر اساس مجموعه قضاوت‌های پیشین، برداشت‌های شخصی و احساسات خود تهیه می‌کنند.
بنابراین قدرت برند از اهمیت بالایی برخوردار می‌شود.

قبل از هر چیز، به وب‌سایت محمدرضا یونسی خوش‌آمدید!
شما در درک مفهوم قدرت نسبی این سایت به مطالب مفیدی پیرامون برندسازی، بازاریابی و رشد کسب و کار دسترسی دارید.

آنچه در ادامه این مقاله می‌خوانید:

لطفا این مطلب را با دوستان و همکاران علاقه‌مند خود به اشتراک بگذارید.

قدرت برند

معنی برند

مطابق با آنچه انجمن جهانی بازاریابی آمریکا به آن اشاره کرده، برند عبارت است از:
نام، نشان، عبارت، طرح یا ترکیبی از تمام این موارد که باعث شناسانده شدن کالا‌ها و خدمات یک شرکت در اذهان عمومی می‌شود.
مشتریان آن را از کالاها و خدمات مشابه متمایز خواهد کرد.

به طور کلی برند ماهیتی است که یک شرکت، کسب و کار، سازمان یا فرد از جانب دیگران درک می‌شود.
فراتر از یک نام تجاری یا طرح خواهد بود.

عناصر برند

با توجه به آنچه درباره برند گفته شد، برند فقط به یک نام تجاری خلاصه نخواهد شد و المان‌های مختلفی دارد که از جمله آن‌ها عبارتند از:

1. حوزه برند

حوزه برند خلاصه‌ای از اصلی‌ترین حقایق برند شما خواهد بود.
این بخش از فعالیت‌های انجام شده مانند تثبیت موقعیت برند و تحقیقات حاصل می‌شود.
حوزه برند شامل قسمت‌های مختلفی از جمله چشم انداز، ماموریت، ارزش‌ها، اهداف استراتژیک، هدف نهایی و اهداف کوتاه مدت می‌شود.

2. فرهنگ سازمانی

از جمله عناصر برند می‌توان به فرهنگ سازمانی اشاره کرد.
فرهنگ سازمانی در واقع روح اهداف شما و محل الهام تمامی محرک‌هایی خواهد بود که حرکت برند شما را به همراه دارد.
این قسمت بر ارزش‌های اصلی برند استوار خواهد بود و راه و روش چگونگی تعامل برند شما با دنیا را نشان می‌دهد.

3. شخصیت

شخصیت به معنای طیفی از احساسات، الگوهای رفتاری و افکار بوده که وجود آن برای هر برد ضروری است.
شخصیت چیزی است که باعث وفاداری و ایجاد رابطه با مشتریان می‌شود.

4. معماری

معماری برند در واقع اسامی، نمادها، نشانه‌ها، رنگ‌ها و زبان بصری یک برند را شامل می‌شود.
این موضوع کاملا هدفمند بوده و بر اساس تجربه مشتریان ایجاد می‌شود.

5. نام تجاری

نام تجاری اولین چیزی است که مخاطبان در سراسر جهان آن را مشاهده می‌کنند.
به همین دلیل باید با معنی و ارزشمند باشد.

6. هویت

هویت چیزی فراتر از نشان تجاری یا لوگو شما است.
در واقع، مجموعه‌ای از حقایقی است که پیرامون جایگاه سازی برند شما ایجاد می‌شود.

7. لحن و پیام

شما به عنوان یک شرکت یا فرد برای اینکه بتوانید با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنید، نیاز به لحن و پیام خواهید داشت.
برخورداری از لحن و پیام مشخص باعث متمایز شدن شما با رقبای دیگر می‌شود.
در این صورت شناسایی شما از جانب مخاطبان آسان‌تر خواهد بود.

8. وب‌سایت

با توجه به اهمیتی روز افزون اینترنت در سراسر جهان، وب‌سایت نیز به یکی از مهم‌ترین عناصر برند و ارکان اصلی آن تبدیل شده است.
شما باید یک سایت با طراحی کاربری خوب و محتوای تعاملی داشته باشید؛
چون مخاطب می‌تواند به پویایی شما پی برده و ارتباط بهتری با شما برقرار کند.

قدرت برند

قدرت برند چیست

قدرت برند ارزشی است که توسط برند به وجود می‌آید و در واقع اصطلاحی بازاریابی بوده که بیانگر درک مصرف کنندگان از برند مورد نظر است. هرچند تعریف قدرت برند در سازمان‌های مختلف با یکدیگر متفاوت است ولی بسیاری از صاحبان کسب و کارها، قدرت برند را ارزشی می‌دانند که یک شرکت با توجه به اعتبار و نام خود در میان مخاطبان به دلیل عرضه محصولات با کیفیت و ارزشمند، به دست می‌آورد.

به طور کلی زمانی که مصرف کنندگان احترام زیادی برای برند در نظر بگیرند، در رابطه با کیفیت و قیمت محصولات آن تفکر مثبتی خواهند داشت.
در چنین شرایطی می‌توان گفت که شرکت از قدرت برند برخوردار است.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه به مقاله اصول برند سازی مراجعه کنید.

فاکتورهای تاثیرگذار در ایجاد قدرت برند

برای شکل گیری قدرت برند، فاکتورها و عناصر تاثیرگذار بسیاری وجود دارد.
اما 4 فاکتور درک مخاطب از برند، آگاهی از برند، وفاداری به برند و وابستگی‌های برند از اهمیت بیشتری برخوردار هستند.

درک مخاطب از برند

اولین فاکتور تاثیرگذار بر قدرت برند، میزان درک و برداشت مخاطب از برند کسب و کار است.
مشتریان معمولا کیفیت و کارایی کلی یک محصول را در مقابل محصول رقیب به منظور رفع نیازها و خواسته‌های خود مورد سنجش قرار می‌دهند.
سپس به جنبه‌های دیگر محصول می‌پردارند.

به همین دلیل می‌توان گفت که کیفیت معمولا عاملی ادارکی و نسبی است که نمی‌توان آن را به تمامی مشتریان تعمیم داد.
از این رو میزان درک مخاطب از برند نیز نسبی خواهد بود.

آگاهی از برند

آگاهی از برند برای موفقیت صاحبان کسب و کار نقش کلیدی ایفا می‌کند؛
زیرا باعث تعیین و ایجاد تصورات ذهنی مخاطب نسبت به محصولات خواهد شد.

به طور مثال اگر فردی تصمیم به خرید تلفن همراه بگیرد، اولین برندی که به ذهن او بیاید توانسته به خوبی آگاهی از خود را در ذهن مخاطب ایجاد کند.
آگاهی از برند این امکان را فراهم می‌آورد تا شرکت مورد نظر بتواند توانایی کافی برای ایجاد تقاضا در بازار هدف خود را داشته باشد.

وفاداری به برند

در حقیقت مشتریانی که عاشق محصول یا خدمات برند شما هستند، به آن وابستگی عاطفی پیدا می‌کنند و حاضرند بارها و بارها محصول شما را خریداری کرده و به آن وفادار باشند.
وجود چنین مشتریانی برای شما افزایش درآمد و همچنین افزایش قدرت برند را به همراه خواهد داشت.

وابستگی‌های برند

وابستگی‌های برند در واقع ویژگی‌هایی از برند هستند که در ذهن مخاطب پر رنگ‌تر بوده و او با شنیدن نام برند شما به یاد آن‌ها خواهد افتاد.
با توجه به اهمیتی که وابستگی‌های برند از آن برخوردار هستند،‌ وجود آن‌ها می‌تواند روی قدرت برند تاثیرگذار باشد.

برای آگاهی بیشتر نسبت به فرآیند برندینگ، به مقاله مشاوره برندینگ چیست مراجعه کنید.

قدرت برند

امضای برند چیست

زمانی که کلمه امضا به گوش شما می‌رسد، به طور حتم اولین چیزی به یاد می‌آورید، الگوی متمایز از محصول یا شخص است.

امضای برند یک طرح اصلی و منسجم بوده که بر اساس شخصیت شرکت شما ساخته می‌شود.
در تمامی بسترهای ارتباطی چاپی، دیجیتال و وب سایت‌ها از آن استفاده می‌شود.

امضای برند از آنجا اهمیت دارد که مردم با دیدن آن به یاد برند شما خواهند افتاد و محصول یا خدمتی که ارائه داده‌اید را به یاد می‌آورد.
داشتن امضای برند آگاهی و دید را در بین مشتریان فعلی و مشتریان بالقوه افزایش می‌دهد.
همچنین رابطه مستقیمی با قدرت برند خواهد داشت.

قدرت برند : تعریف جامعه برند

اصطلاح جامعه برند اولین بار توسط آلبرت مونیز جونیور و توماس سی اوگین در سال 1995 و در مقاله‌ای برای انجمن کنفرانس سالانه تحقیقات مصرف کننده در مینیاپولیس مطرح شد.

جامعه برند، جامعه‌‌ای است که بر اساس علاقه به یک محصول یا خدمت تشکیل می‌شود.

با توجه به تغییراتی که امروزه در بازاریابی به وجود آمده است، بر ارتباط برند با مصرف کننده بسیار تاکید شده است.

مفهوم جامعه برند بر توسعه رابطه میان مصرف کننده و شرکت تاکید دارد و روز به روز بر اهمیت آن افزوده می‌شود.
جامعه برند، گروهی فعال هستند که دارای یک ارزش، هدف و استاندارد خاص بوده و با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند.

مخاطبان به صورت داوطلبانه وارد جامعه برند خواهند شد.
این موضوع زمانی میسر می‌شود که برند برای آن‌ها ارزش‌های منحصربه‌فردی ایجاد کرده باشد.

به طور کلی جامعه برند، زمانی به وجود می‌آید که قدرت برند در میان مخاطبان شما افزایش یابد.
آن‌ها به برند وفادار می‌شوند.
برای آشنایی بیشتر با این موضوع، روی مقاله نکات مهم برندسازی کلیک کنید.

میراث برند چیست

میراث برند یک اصطلاح نوظهور در بازاریابی بوده و در واقع مجموعه‌ای از پیامد‌های عاطفی و شناختی را شامل می‌شود و در بازارهای ارتباطی بین المللی به سرعت در حال افزایش بوده و به عنوان سرمایه‌ای فرهنگی از آن یاد می‌شود.

میراث برند با تکیه بر گذشته برند سعی دارد تا با ایجاد تمایز و موقعیت‌های برتر، برند خود را رشد دهد.
آکر در سال 1996 برای اولین بار از اصطلاح میراث برند استفاده کرد و آن را جزئی از ارزش ویژه برند تعریف کرد.
میراث برند،‌ پس از هویت برند که شامل سابقه، طول عمر، تاریخچه، ارزش‌های اساسی و استفاده از نمادها است، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار خواهد بود.

به طور کلی میراث برند نوعی استعداد ارتباطی به شمار می‌رود.
رقبایتان نمی‌توانند از آن تقلید کنند.
میراث برند مبنایی برای ایجاد تمایز محسوب می‌شود.

قدرت برند

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

قدرت برند موضوعی نیست که هر شرکت بتواند یکباره به آن دسترسی پیدا کنید و از فوایدی که به دنبال دارد، بهره‌مند شود.

هر برندی برای به دست آوردن قدرت خود در اولین قدم باید بتواند به خوبی در روح مخاطب نفوذ کند و او را به خود وفادار سازد.

برای وفادار ساختن مخاطب باید فرآیندی را طی کنید،
که شرکت می‌تواند با ارائه محصولات با کیفیت، نظارت دائم بر فعالیت‌های رقیبان، برقراری ارتباط موثر با مصرف کنندگان و دریافت بازخورد از مشتریان آن را به دست آورد.

هرچه قدرت برند شما نسبت به رقبا بیشتر باشد، میزان ماندگاری شما در بازار نیز افزایش پیدا کرده و مخاطبان بیشتری جذب کسب و کار شما می‌شود.
برای آغاز پروسه برندسازی بهتر است از متخصص و مشاور برندسازی کمک بخواهید.

اگر تا به اینجا مطلب را مطالعه کردید، به شما تبریک می‌گوییم!
در این مقاله با قدرت برند آشنا شدید.
شما در وبلاگ محمدرضا یونسی به مطالب مفیدی پیرامون برندینگ، بازاریابی و کسب و کار دسترسی دارید.
لطفا با کلیک روی دکمه‌های زیر، این مقاله را با دوستان علاقه‌مند خود به اشتراک بگذارید.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.